از یك ریاضی دان ، مهندس و فیزیك دان می خواهند تا بررسی كنند آیا تمام اعداد فرد اولند.
ریاضی دان می گوید:3 اول است ، 5 اول است ،7 اول است ولی 9 اول نیست.پس یك مثال نقض داریم و قضیه درست نیست.
مهندس می گوید: 3 اول است ، 5 اول است ، 7 اول است ، 9 اول است ، 11 اول است.خوب همه ی اعداد فرد اول هستند.
فیزیك دان می گوید: 3 اول است،5 اول است،7 اول است،9 خطای آزمایش است ،11 اول است و خوب با دقتی كه داریم ، می توانیم بگوییم همه ی اعداد فرد اولند
تحقیق در تاریكی
ریاضی دان،فیزیك دان وزیست شناسی برای هدف های تحقیقاتی در اتاقی تاریك زندانی شدند.بعد از یك هفته اتاق را باز كردند.
زیست شناس گفت:"حوصله ام سر رفت یك قوطی را پیدا كردم و به زمین زدم،...."
فیزیك دان:"اتاق را گشتم تا تصویری از هندسه ی اتاق دستم آمد،آن گاه یك استوانه ی فلزی را در عرض 2 و طول 1 پیدا كردم ، با سرعت لازم و به طور عمودی به زمین زدم...."
در نهایت وقتی در سوم را باز كردند صدای ضعیفی به گوش رسید"فرض می كنیم كه c یك قوطی كنسرو باز شده است..."
توپ قرمزی را به ریاضی دان ، فیزیك دان و مهندسی می دهند تا حجم آن را تعیین كنند.
ریاضی دان شعاع آن را با خط كش محاسبه می كند.
فیزیك دان توپ را در یك ظرف مدرج آب می اندازد و... مهندس بعداز كمی فكر:"برم ببینم می تونم جدول حجم توپ های قرمز را پیدا كنم".
یك سیاستمدار كه قصد پرواز دارد از یك ریاضیدان می پرسد:
احتمال اینكه یك بمب در هواپیما باشد، چند است؟
ریاضیدان پس از یك هفته محاسبه: یك به ده هزار
این احتمال هنوز برای سیاستمدار بالا است و از ریاضیدان
می پرسد كه آیا روشی برای پایین آوردن این احتمال وجود دارد؟
ریاضیدان پس از یك هفته محاسبه پاسخ می دهد:
شما می توانید یك بمب با خود به هواپیما ببرید آنگاه
احتمال اینكه دو بمب در هواپیما باشد برابر حاصل ضرب
(1/10000)*(1/10000) یعنی یك به سدمیلیون و این یعنی
شما می توانید با خیال آسوده پرواز كنید.
__________________
یك ریاضیدان، یك فیزیكدان و یك مهندس زندانی می شوند.
در روز نخست هر یك، یك قوطی كنسرو گوشت برای غذا
می گیرند. این قوطی ها بسته اند.
پس از یك ساعت، نگهبان سری به سلول ها می زند.
در سلول شماره یك می بیند كه مهندس خوابیده و یك سنگ در
كنار قوطی خالی ست. نگهبان فكر می كند كه آری، مهندس، از
سنگ ابزاری درست كرده و با آن قوطی را باز كرده است.
در سلول شماره دو، فیزیكدان را سرگرم خوردن غذا وهمه
دیوار سلول را پُر خراش می بیند. نگهبان با خود می گوید كه
این فیزیكدان، قوطی را آنقدر به دیوار پرت كرد تا آنكه قوطی
خراب شد.
در واپسین سلول می بیند كه ریاضیدان در برابر قوطی نشسته و
زیر لب می گوید:"ما فرض می كنیم كه، اگر این قوطی باز باشد ... "
از آن هنگام كه ریاضیدانان "به جان" تئوری نسبیت من افتادند،
دیگر خود نیز از آن سر در نمی آورم.
انیشتین
روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشك بازی كنند. انشتین اولین نفری بود كه باید چشم می گذاشت. او باید تا ۱۰۰ میشمرد و سپس شروع به جستجو میكرد. همه پنهان شدند الا نیوتون …
نیوتون دقیقا در مقابل انشتین فقط یك مربع به طول یك متر كشید و درون آن ایستاد. انشتین شمرد ۹۷,۹۸,۹۹,۱۰۰
او چشماشو باز كرد ودید كه نیوتون در مقابل چشماش ایستاده. انشتین فریاد زد نیوتون بیرون( ساك ساك) نیوتون بیرون( ساك ساك).
نیوتون با خونسردی تكذیب كرد و گفت من بیرون نیستم. او ادعا كرد كه اصلا من نیوتون نیستم. تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت كنه كه نیوتون نیست…
نیوتون ادامه داد كه من در یك مربع به مساحت یك متر مربع ایستاده ام… كه منو نیتون بر متر مربع میكنه
از آنجایی كه نیوتون بر متر مربع برابر یك پاسكال می باشد بنابراین من پاسكالم پس پاسكال باید بیرون بره (پاسكال ساك ساك).
سیاه سوار شدن ریاضیدانان و فیزیكدانان
گروهی از ریاضیدانان و گروهی از فیزیكدانان با هم سوار ترن شده و به همایشی می روند.
هر فیزیكدان برای خود یك بلیط خریده اما ریاضیدانان تنها یك بلیط خریده اند. ناگهان یكی
از ریاضیدانان صدا می زند كه بازرس بلیط دارد می آید. آنگاه همه ریاضیدانان به دستشویی
ترن می روند. بازرس پس از دیدن بلیط فیزیكدانان می بیند كه دستشویی آزاد نیست، و تق و تق
به در دستشویی می زند، یكی از ریاضیدانان از زیر در ِ دستشویی بلیط را نشان داده و بازرس
پس از بازرسی آسوده از آنجا دور می شود.
هنگام برگشت فیزیكدانان همان ترفند را بكار می برند و برای گروه خود تنها یك بلیط می خرند.
آنها شگفت زده، می بینند كه ریاضیدانان برای خود هیچ بلیطی نخریده اند. ناگهان یك فیزیكدان
صدا می زند، كه بازرس در حال آمدن است. بازرس می آید. فیزیكدانان بی درنگ خود را در
دستشویی زندانی می كنند و ریاضیدانان سلانه سلانه به سوی دستشویی دیگر می روند و یكی
از ریاضیدانان پیش از رفتن به دستشویی، در ِ دستشویی فیزیكدانان را زده و می گوید:
"لطفا بلیط..."
یك ریاضیدان، یك فیزیك دان و یك زیست شناس در جلوی یك آسانسور ایستاده بودند.
9 نفر وارد آسانسور می شوند. پس از مدتی آسانسور برمی گردد و در آن باز
می شود و 10 نفر از آن بیرون می آیند.
زیست شناس: ظاهرا در آسانسور زاد و ولد شده و یك نفر به شمارشان افزوده شد.
فیزیك دان: 15% دقت در محاسبه.
ریاضیدان: اكنون اگر یك نفر وارد آسانسور شود، دیگر كسی در آن نیست.
بهترین سرگرمی کلاه هست
تعداد بازدیدهای این مطلب ::
بازدید